فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن: اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی. داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی. امیرخسرو (از آنندراج)
فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن: اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی. داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی. امیرخسرو (از آنندراج)
راندن چیزی بسوی بالا. فرستادن چیزی بسوی بالا. صعود دادن. متصاعد ساختن: به رای پاک هنر را همی دهد یاری برسم خوب خرد را همی دهد بالا. امیر معزی (از آنندراج). سدره در پستی است از بالای او واعظش بی وجه بالا می دهد. ظهوری (از آنندراج). برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوار راوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک. خاقانی. بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع دهم به مدح تو بالا اساس آیین را. ظهیر فاریابی (از آنندراج). ، طبل. دهل. (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام)
راندن چیزی بسوی بالا. فرستادن چیزی بسوی بالا. صعود دادن. متصاعد ساختن: به رای پاک هنر را همی دهد یاری برسم خوب خرد را همی دهد بالا. امیر معزی (از آنندراج). سدره در پستی است از بالای او واعظش بی وجه بالا می دهد. ظهوری (از آنندراج). برگرفتی آب از خاک سیه خورشیدوار راوقش کردی و بالا دادی احسنت ای ملک. خاقانی. بزرگوارا من بنده چون به قوت طبع دهم به مدح تو بالا اساس آیین را. ظهیر فاریابی (از آنندراج). ، طبل. دهل. (ناظم الاطباء). قسمی طبل که صدای بزرگ دارد. (فرهنگ نظام)
تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و این جانور، خواه صحرایی باشد، خواه خانگی. و آنرا در عرف هند، باولی گویندو ظاهراً اول مخفف این است. (آنندراج) : بازدار فلک از بهر تذروافکنی ام خواست بولی بدهد بر مگس انداخت مرا. ملاطغرا (از آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود
تیز کردن جانور شکاری بر جانور دیگر و این جانور، خواه صحرایی باشد، خواه خانگی. و آنرا در عرف هند، باولی گویندو ظاهراً اول مخفف این است. (آنندراج) : بازدار فلک از بهر تذروافکنی ام خواست بولی بدهد بر مگس انداخت مرا. ملاطغرا (از آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود